داستان های من و علاقم



سلام اریا هستم. 

بالاخره تحقیقام تایه جاهایی پیش رفت و تونستم یکم درباره دیجیتال مارکتینگ اطلاعات کسب کنم. 

رفیقام یادم اومد که قبلا چقدر هی میخواست درباره آژانس دیجیتال مارکتینگ بدونن. منم که خب هنوز تازه با دیجیتال مارکتینگ آشنا شده بودم و نمیتونستم که جوابشون رو بدم . رفتم که دنبال راه هایی بگردم تا بتونم بپیچونمشون . رفته بودم داخل نت و درباره انواع روش هایی که میتونم با اونا دوستامو بپیچونم گشتم و خب یه چنتایی هم پیدا کردم اما خب اصلا اجرایی نبود . 

نمیدونم اخه فقط چنتا چیز میتونه این رو ثابت کنه یکیش اینه که خودشون کلا تو کار پیچوندن باشن . یکی دیگه هم این میتونه باشه که اینا خودشون بوده باشن که این چیزایی که خونده بودم رو نوشته باشن . 

خلاصه که به هر شکلی بوده نتیجه اینجوری شده بود که نمیتونستم بپیچونمشون . 

رسیدم به آخرین و سخت راه ممکن ، از دسترس خارج کردن تلفنم ! 

این کارو کردم تا الان که بتونم برم دنبال جواب های سوال اینا اخه خب هرچی باشه اینا سوال های خودمم هستن . دیگه تلفنمو از باز کردم اخه اگر از این بیشتر طول میکشید نمیتونستم با بهانه آوردن جمع کنم داستان رو . 

تا باز شد یک حجم عظیم از پیام به گوشیم اومد که فقط برای زنگ خوردن هر پیامم دو دقیقه در حال زنگ خوردن بود . دو دقیقههههههههه !!

به یکی از رفیقان گفتم که هر وقت خواستین پاشین بیاین هرجا که میخوای تا بهتون بگم چیا پیدا کردم .


داستان های من و علاقم

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هر چی که بخوای کیا موب - مرجع تخصصی نرم افزار موبایل یکم بیشتر بمون Rob dAVIS دانستنی ها سایتی برای همه سیستم های امنیتی و حفاظتی خرید و فروش آیتم استیم سایت فارسی ساوت پارک